زندگی نامه شهید عالی
 
دفاع مقدس
8سال دفاع مقدس
 
 

فرمانده گردان مسلم بن عقیل لشکر 25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) 
سال 1332 متولد شد.قبل از انقلاب کشاورزی می کرد.بعد از انقلاب مدت 2 سال دریکی از هنرستانهای « بابل» ومدت کمی هم در کمیته ی انقلاب اسلامی(سابق)در« قائم شهر» مشغول خدمت بود. 
در تاریخ 26/7/1360 به عضویت رسمی سپاه درآمد و در سپاه« ساری »مشغول به خدمت شد.به خاطر بضاعت خوب مالی که داشت در یک درخواست کتبی از سپاه محل کارش خواست تا حقوق او را به اندازه ی 2000 تومان (درسال 61 )از اصل حقوقش کسر وصرف کمک به جبهه نمایند.این درحالی که در آن دوران حقوق پاسداران از ماهی 3000تومان تجاوز نمی کرد.
در کنار تحصیل به ورزش کشتی محلی علاقه بسیار داشت. دارای روحیة پهلوانی و منش مردانگی بود. مدتی بعد از اخذ دیپلم با “سمیه واگذاری” که برادرانش از پهلوانان کشتی بودند و با ذبیح اللّه دوستی و رفت و آمد خانوادگی داشتند در سال 1355 ازدواج کرد. اولین فرزند آنها “زینب” در سال 1356 متولد شد و او از داشتن فرزند دختر بسیار خوشحال بود.
از همان دوران جوانی، فردی پر شور و طرفدار محرومان بود و با همه با تواضع و احترام رفتار می کرد. از آزار مردم پرهیز داشت و از افراد بی قید و بند و لاابالی متنفر بود. سعی می کرد سختیها و مشکلات را متحمل شود و مشکلات دیگران را حل کند. به خاطر همین روحیه بود که با آغاز مبارزات مردم ایرن علیه رژیم طاغوت فعالانه در مبارزات، راهپیماییها و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) شرکت کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کنار شرکت در مجالس مذهبی در انجمن اسلامی محل فعالیت داشت و با هزینة خود برای محل مسجدی بنا نهاد. دومین دختر او صفیه در سال 1358 و اولین فرزند پسر او علیرضا در سال 1359 متولد شد. 
از آغاز تجاوز عراق به ایران در آخرین روز شهریور 1359 هنوز یک ماه نگذشته بود که عالی با عضویت در بسیج نیروهای مردمی برای آموزش نظامی به پادگان امام حسین (ع) تهران رفت و پس از پانزده روز آموزش به جبهه های سرپل ذهاب و غرب کشور اعزام شد. 
او برای دومین بار در 5 فروردین 1360 از طرف بسیج قائمشهر به جبهه اعزام و در پاوه مشغول فعالیت شد. در تاریخ ششم مرداد ماه بر اثر اصبت ترکش خمپاره از ناحیه شکم به شدت مجروح شد و روده های وی بر اثر عمل جراحی کوتاه گردید.11 پس از بهبود نسبی از این جراحت در تاریخ 26 مهر 1360 به عضویت رسمی سپاه پاسداران ساری با تشکیل یک گروه ضربت در عملیاتهای مختلف درون شهری علیه منافقین فعالیت داشت. 
برای بار سوم در 10 اسفند 1360 به جبهه جنگ تحمیلی عازم شد و به عنوان جانشین گردان در منطقه عملیاتی مریوان تا 15 اردیبهشت 1361 انجام وظیفه می کرد. در جبهه به انجام مراسم مذهبی بیشترین توجه را داشت و به همین خاطر اولین اقدامش در منطقه در بنا کردن مکانی برای نماز خانه بود. همواره در بر پا کردن نماز جماعت، دعای توسل و کمیل پیشقدم می شد. 
در جبهه هیچ ترسی به خود راه نمی داد و شجاعانه در خطوط مقدم جبهه فعالیت می کرد. دیگران را به صبر و استقامت و رعایت اصول نظامی در میدان نبرد سفارش می کرد و رعایت نکردن اصول نظامی را به هیچ وجه برنمی تافت. سعی وافر داشت که رفتار حضرت علی (ع) را بر خورد با زیردستان و رزمندگان الگو خود قرار دهد. به همین علت زمانی که سر یک بسیجی به خاطر عدم رعایت اصول نظامی داد کشید بعد از چند لحظه به شدت گریه کرد و هنگامی که علت گریه سوال شد، گفت: «من با این عمل دستور حضرت علی (ع) را اجرا نکردم.» 
پس از اتمام دوره آموزش به ساری بازگشت و در 15 آبان 1361 به عنوان مسئول دسته گروهان جنگلی سپاه پاسداران منطقه 3 ساری منصوب و شروع به کار کرد. اما اشتیاق حضور در جبهه های جنگ سبب شد که کار در پشت جبهه را رها کند و برای چهارمین بار در تاریخ 16 آبان 1361 عازم جبهه شود. این بار به عنوان فرمانده گردان مسلم عقیل (ع) لشکر 25 کربلا منصوب شد. 
او نسبت به جا ماندن پیکرهای شهدا در منطقه عملیاتی حساسیت زیادی داشت و چنانچه جنازه ای در خط مقدم می ماند از هیچ تلاشی برای باز گرداندن آن دریغ نمی کرد. در عملیات محرم پیکر مطهر چند تن از شهدا در خطوط عملیاتی باقی ماند. او هر شب برای تخلیه آن ها به خط مقدم می رفت تا اینکه عراقی ها با کم شدن تعداد پیکرهای شهدا به موضوع پی بردند و آن ناحیه را تحت مراقبت بیشتری قرار دادند. در یکی از شبها که عالی به خطوط تماس با دشمن رفته بود با شلیک گلوله فراوان سربازان دشمن مواجه شد و از ناحیه دست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. 
در سال 1362 صاحب دو پسر دو قلو به نامهای “روح اللّه” و “محمد باقر” شد. در این زمان در حالی که همسر و فرزنداشن به حضور و حمایت او به شدت نیاز داشتند بار دیگر به مناطق عملیاتی رفت تا در عملیات پیش بینی شده حضور داشته باشد. 
در اواخر سال 1362 در عملیات والفجر 6 در منطقه عملیاتی دهلران گردان مسلم بن عقیل (ع) تحت فرماندهی عالی پیشقراول عملیات بود. آن ها از خطوط مقدم عبور کردند تا اینکه در پاسگاه چیلات در خاک عراق به محاصره نیروهای دشمن در آمدند و عالی پس از نبرد دلیرانه در تاریخ 3 اسفند 1362 به همراه گروهی از نیروهایش به شهادت رسید. به علت شرایط سخت عملیات و عقب نشینی سریع نیروهای خودی جنازه او در داخل خاک عراق باقی ماند. سرانجام در سال 1372 پیکر شهید ذبیح اللّه عالی توسط گروه های تفحص در منطقه عملیاتی چیلات کشف و پس از تشییع در گلزار شهدای کردکلا به خاک سپرده شد. از شهید ذبیح اللّه عالی به هنگام شهادت پنج فرزند به نامهای زینب ، صفیه ، علیرضا، روح اللّه و محمد باقر به یادگار ماند.
منبع:پرونده شهید دربنیاد شهید وامور ایثارگران ساری ومصاحبه با خانواده ودوستان شهید

وصیتنامه 
بسم الله الرحمن الرحیم
- « ولنبلونکم بشى من الخوف والجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین »
-- « الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انالله و انا الیه راجعون. »
- البته شما را به سختیها چون ترس و گرسنگى و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازمایم و بشارت و مژده آسایش از آن سختیها صابران است.
-- آنانکه چون به حادثه سخت و ناگوارى دچار شوند صبورى پیش گرفته و گویند ما به فرمان خدا آمده و بسوى او رجوع خواهیم کرد. (سوره بقره آیه 155 و 156)
پس از حمد و ستایش آفریننده زمین و آسمان‌ها شهادت میدهم جز خداى یگانه خداى دیگرىنیست و محمد(ص) فرستاده بحق او و آخرین پیامبر و امیر موُمنان على(ع) حجت او و دلیل بر جدائىموُمن از کافر است شهادت میدهم که بعد از او یازده امام دیگر براى هدایت بشر آمده‌اند که آخرین آنها حضرت صاحب الزمان میباشد و در پشت پرده الهى میباشد.
اینجانب ذبیــح‌الله عــالــى کردکلائـى فرزند مرحوم کربلائى در تاریخ 14/8/62 وصیت‌نامه خودم را به شرح زیر مینویسم.
با درود بر امام امت خمینى بت‌شکن که با قیام خونین خود ما را از منجلاب بدبختى و ضلالت نجات داد و درس دیندارى و چگونه زندگى کردن و مردن را به من آموخت. و با درود به شهداى گلگون کفن اسلام از حسین سرور شهیدان مظلوم مظلومان تا شهداى گمنام انقلاب اسلامى ایران که رهروان واقعىاو میباشند به خصوص شهید عزیزمان اتقائى که اولین شهید این روستا میباشد. خدایا ترا شکر میکنم که
مرا از پوچى‌ها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودى و شایستگى جنگیدن را در راه خودت که بر علیه کافران میباشد عنایتم کردى. خدایا ترا شکر میکنم که به من فهماندى که سعادت حیات در خوشى و آرامش و آسایش نیست بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و نفاق میباشد.
خدایا ترا شکر مینمایم که شهادت در راه خودت را نصیبم نمودى شهادتى که آرزوى اولیاً و انبیاً بوده.
خدایا خون من و دیگر شهداً را که فقط و فقط جهت رضاى تو ریخته شده بپذیر و ما را در ردیف شهداى صدر اسلام قرار بده. خدایا چگونه ترا سپا س گویم که مرا به مقام بزرگ مردانى همچون سیدالشهداً حسین بن على(ع) و حمزه و میثم و کمیل و مسلم بن عقیل رساندى و سعادت عظیمى بخشیدى تا که در آخرت بر سرزمین شهیدان والا مقام سکنى گزینم. 
اگر چه قلم من قاصر است تا آنچه را که در دل پر درد خویش دارم بر روى کاغذ بیاورم. با درود و سلام بر پدر بزرگوارم استاد عزیز و یار بچه‌هاى حزب الله منطقه ما روحانى شهید و مظلوم اکبریان که نقش بسزائى در تربیت من و دیگر برادران حزب‌الهى منطقه به خصوص کوهى خیل داشته است. تو اى برادر خوبم روحانى عزیز زین العابدین روحانى اکبریان گونه زندگى و مبارزه کن و حامى جوانان به خصوص کوهى خیل باش و بدان که تو یادگار استاد ما(حاجى اکبریان) میباشى و بعد از اوجوانان همه امید به تو دارند که مثل استاد برایش پدرى مهربان بوده و برایشان کلاس گذاشته وپرورششان بدهى تا به جبهه اعزام شوند.
اى برادران انجمن اسلامى کردکلا چشم باز کنید و کار را براى خدا انجام دهید نه براى خشنودى فرد یاجمع خاصى همانطور که امام فرمود انجمن اسلامى رسالت انبیاً را دارد بیندیشید که رسالت انبیاً چه بوده است. بیائید به خاطر رضاى مردم خشم و غضب خدا را براى خود نخرید و به هر کسى بدون درنظر گرفتن خون شهید تاًییدیه بدهید و بدانید که با اعمال خودتان چه آگاهانه و یا ناآگاهانه ضربه به اسلام میزنید و در درجه اول باید خودتان به فکر جبهه باشید و به جبهه بروید و بعد جوانان را تشویق به رفتن به جبهه نمائید. تا تبلیغات شما تاًثیرداشته باشد و گرنه هر چه بگویید مثل عالم بدون عمل است.
جوانان را جذب نمائید نکند خداى نخواسته اعمال شما باعث شود که جوانان را از انجمن و انقلاب بدبین شوند. بدانید هر کس بخواهند بر خلاف انقلاب کارى انجام دهد، بدانید مثل منافقین و دیگرمزدوران سرنگون خواهد شد.
برادران و خواهران: مردم مسلمان ایران خصوصاِ همشهریان شهیدپرور من به خصوص مردم مظلوم کردکلا اى مردمى که سالیان دراز است که کوله بار غم ستمدیدگان زمانه را بر دوش دارید. اى مردم محروم و زجر دیده ـ اى که سالیان دراز روزتان شب میباشد اى مردمیکه سالیان سال سنگینى کار طاقت فرسا کمرتان را خم کرده است درد و رنج و زحمت شما را دیگران خوردند و غارت کردند. اى ملت بزرگ اى قهرمان پروران، اى طلیعه داران آزادى، اى امتى که پرچم خونین حسین (ع) را ..14 سال است که بر دوش دارید. اى یاران با وفاى امام خمینى، سلام بر شما سلام بر شهیدان شما که غریبانه در دشتهاى داغ خوزستان و کوهستانهاى سخت کردستان مظلومانه جان دادند. سلام بر لحظات پرشکوه شهادت آنها سلام بر پیچ و تاب و رکوع و سجود لحظات جان دادن آنها سلام بر خانواده شهداً که چشم و چراغ این ملتید سلام بر شما که با قامتى استوار صبورانه بار سنگین انقلاب را بر دوش میکشید. اگرچه لبتان گریان است اما نمى‌گریید اگرچه چشمتان اشک دارد اما اشک نمى‌ریزید.
مى‌دانم شما بجاى گریه شعار مرگ بر آمریکا و شوروى و اسرائیل سر میدهید و با اعمال قلبتان ندا میدهید، خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى نگه‌دار. مى‌دانم دستتان از داغ فرزندانتان ناتوان است اما با صلابتى همچون کوه قاب عکس امام و بعد نور چشمان خود را بر روى سر دارید.
اى مردم اى مسلمانان اى کسانیکه فریاد مى‌زنید که ما امت رسول الله هستیم آیا مى‌دانید که در دل شبهاى تاریک آنگاه همه شما خواب هستید خانواده‌هاى شهداً در کنار سفره خالى میبینند چه مى‌کنند؟ و چقدر براى مادر غمدیده‌شان بهانه‌گیرى میکنند. پس بیایید همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنیم و دست ازخدا و اماممان که جز حرف خدا حرف دیگرى ندارد بر نداریم.
بیائید به خاطر این خون شهداً و اشک چشمان یتیمان وحدت را حفظ کنیم وبدانید که روزى پیروز خواهیم شد و پرچم خونین توحید را بر فراز کاخهاى مستکبرین بر افراشته خواهیم نمود. خوشا به حال آن کسانیکه در این مسیرامتحان را خوب داده‌اند. 
اى مردم شهید پرور میدانم که صداى گریه کودکان یتیم به گوشتان میرسد که به سختى میگریند. میدانم که آواى دردآلود مادران شهید پدران شهید همسران شهید و خواهران و برادران شهید بند دلتان را میآزارد به همین خاطر است که هرروز بر صف جهادگران ما افزوده میشود. اى جوانان غیور و برومند دست ازجهاد و مبارزه بر ندارید و جبهه‌ها را پر کنید بدانید تا زمانیکه جنگ درایم به قول امام عزیزمان جنگ در ردیف مسائل اصلى ما به شما میآید پس جبهه‌ها را خالى نکنید و به مبارزه خونین خود بر کفر جهانى ادامه دهید. ما باید خود را همچون حضرت ابراهیم آماده سازیم تا در موقع لزوم فرزندان خود را قربانى دین خدا نمائیم.
برادران و خواهران، امروز سرهاى مقدس شهداى کربلا در کنار هم آرمیده‌اند و چشم براه کسانى هستند که پرچم خونین شهادت را بر جاى جاى خاک بلا خیر دنیاى ظلم بر افرازند و راه خونین خودشان را بپیمایند و کاخ ستمکاران و جباران را ویران نمایند. بدانید هنوز هم نداى امام حسین در روزعاشورا که تنهاى تنها در میان گودال قتلگاه ایستاده بود و فریاد میزد هل من ناصرینصرنى و هل من معین یعنى بر سر تاریخ فریاد میآورد و بدانید امام حسین زمان ما پرچمدار خونین امام حسین (ع) امام عزیزمان میباشد و امروز تنها مردیکه ابوذروار پرچم صداقت را بدست گرفته و بر سر معاویه‌هاى زمان خروشیده امام ماست.
آرى خوشا به سعادت کسانیکه این فرزند حسین را یارى کرده‌اند و بد به حال کسانیکه حسین این زمان را تنها گذاشتند. باز هم اى امت شهید پرور از شما عاجزانه میخواهم که به خاطر خدا خون مظلومان تاریخ اسلام به خصوص حسین (ع) و به خاطر خون شهداى گمنام خودتان در درجه اول وحدت راحفظ نمائید و نگذارید که منافقان و کافران بین شما تفرقه بیندازند و شما را به خون شهداً قسم میدهم که این محل و آن محل و این تکیه و آن تکیه و این مسجدو آن مسجد و این قبیله و آن قبیله براى خودتان درست نکنید فقط هدف الله و اسلام باشد بدانید که همه ما مسلمانیم و در اسلام فقط تقواست که ارزش دارد.
بعد امام را تنها نگذارید و بدانید که اگر لحظه‌اى غفلت کنیم و دست از یارى خدابرداریم باز این مستکبرین و کافران بر سرمان خواهند ریخت. بدانید که اگر امروزما امام را تنها بگذاریم روزى به عذاب الهى دچار خواهیم شد.
اى مردم مسلمان همانطورى که حسین(ع) در روز عاشورا به ما آموخت که زمانى دین در خطر است باید خود و زن فرزندان را فداى دین قرآن نمائیم. نکند خداى ناکرده محبت زن و فرزند باعث شوند که ما دست از جهاد و جنگیدن درراه خدا برداریم و همین بس که خداوند بزرگ در قرآن کریم در سوره تغابن آیه 14ـ 15 میفرماید:
یا ایها الذین آمنوا من ازواجکم و اولادکم فاخذروهم و ان تفعوا و تصفحوا وتغفروا فان ا... غفور رحیم ـ انما اموالکم و اولادکم فتنه و الله عنده اجر عظیم.
الا اى اهل ایمان بدانید که زنان شما هم برخى که شما را از طاعت و جهاد وهجرت در دین باز دارند دشمن شما هستند از آنان حذر کنید و اگر از عقاب آنهاپس از توبه عفو و آمرزش و چشم پوشى کنید خدا هم در حق شما بسیار آمرزنده و مهربان است. به حقیقت اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستندچندان بر آنها دل نبندید و بدانید که نزد خدا اجر عظیم خواهد بود.
امروز اسلام از هر طرف از داخل و خارج مورد تهاجم قرار گرفته است امروزاسلام تنهاست و ملت ایران هم همان هفتاد و دو نفر عاشورا میباشند اکنون این منادیان کفر و نفاق تصمیم گرفته‌اند که اسلام را شکست بدهند. امروز روزى است که ملت ایران باید در مقابل این اجانبان بایستند تا خداى نخواسته اسلام به خطر نیفتد امروز روز آزمایش الهى میباشد. امروز روز مردى و مردانگى است.امروز روزى است که ایمان آرودگان واقعى ما ایمان آوردگان زبانى مشخص میشوند و باید در مقابل گفته‌هاى خودمان عمل داشته باشیم چون شعار بدون عمل چیزى ارزش ندارد. امروز باید مثل یاران حسین که در روز عاشورا در رکاب حسین جان داده‌اند باید خون بدهند تا اسلام سرفراز بماند. اکنون روزى نیست که ما در کنار زن و فرزند خود بنشینیم و شعار بدهیم. باید خون داد تا پیروزشد چون میدانیم بدون خون پیروزى نصیب مسلمین نخواهد شد. پس یکبار
دیگر همه‌تان با نداى بلند فریاد بزنید جنگ جنگ تا پیروزى.
اما سخنى چند با مادر رنج کشیده‌ام و دیگر مادران شهداً، مادرجان نمى‌دانم چگونه از تو براى این همه زحماتیکه متحمل شدى و شبهاى زیادى را بر سر گهواره‌ام بى‌خوابى کشیدى و در هواى سرد و گرم وترم کردى و با عصاره محبتها و نوازشهاى مادرانه تربیتم نمودى تشکر کنم. بدان که دوستت دارم. مادرجان آفرین بر تو و آفرین دیگر مادران شهداً که عشق حسین (ع) را با شیرتان در عمق جان شهداً جاى دادید تا که نداى امام عزیز را با دل و جان پاسخ گویند. مادر جان مى‌دانم که در شهادتم بسیار خواهى
گریست و برایم سینه چاک خواهى کرد ولى این را بدان که خون فرزندت در مقابل خون فرزندان رسول خدا هیچ میباشد و باید شما دستهاى خود را به سوى آسمان دراز کنید و پروردگار متعال را سپاس گوئیدو بدانید که شما اى مادران شهید در نزد خداوند منزلتى پیدا کرده‌اید. قدر این ارزش الهى را بدانید نکندخداى نخواسته اعمالى انجام دهید که مورد رضایت خدا نباشد.
اى مادر من و اى مادر شهیدان در میان مردم صداى گریه تان را بلند نکنید تا شاید بین آنها منافقى باشد و از صداى گریه‌تان خوشحال شود با سکوت خودتان قلب کافران و منافقان را تباه کنید. و شما...
اى خواهران من امروز شما مثل حضرت زینب (ص) پرچم خونین را بدست بگیرید و پیام خون مرابه زنان مسلمان برسانید. اى خواهران من حجاب را رعایت کنید آنطورى که حضرت فاطمه و زینب (س) رعایت کردند چادر از سرتان برندارید و بدانید که خون شهید ناظر بر اعمال ما میباشد. خواهران من نکند در فراق من در میان انظار صداى گریه‌تان را نامحرمان بشوند. دوست دارم ناله‌هاى خودتان رادر سینه خفه کنید و هیچ وقت بر مزارم شیون نکنید و هر وقت به یاد من افتادید به یاد صحراى کربلابیفتید که چطور حضرت زینب (س) مقاومت کرده است. اگر میخواهید من و دیگر شهداً را به خواهرانبرسانید. اما سخنى با همسرم که در حال و هواى انقلاب اسلامى با تحمل دورى من وصبر و مشکلات سختیها در بوته آزمایشهاى الهى با الهام از اسوه‌هاى زنان
بزرگوار و مصیبت زده مکتب تشیع وفادارى خویش را به امام و خون شهداى کربلا و شهداى انقلاب اسلامى ثابت کرده‌اید و انشاًا... تا آخرین لحظه‌هاى عمرت مادرى شهید پرور براى فرزندانم خواهى بود. همسر مهربانم در این برهه از تاریخ اسلام متحمل رنجهاى فراوانى شده چکنم مسئولیت است و باید بهاى خداپرستى خویش را بپذیرى. مى‌دانم که در فقدانم باران غمهاى گران بر سرت میبارد اما بدان که این بار غمها و غصه‌ها رحمت خداوندى است. خدا راسپاس بسیار بگذار که لطف خویش را شامل حالت کرد و شوهرت را شایستگى بخشید تا به پابوس سالار شهیدان امام حسین (ع) برود و ترا نیز لیاقت بخشید تا لباس عزاى مظلومیت شهید پرور ایران را بر تن بپوشى گرچه تا آخر عصر چادرسیاه بر سر و اشکهاى دردآلود در گونه‌هایت خواهد نشست. اما همسرم بدان که در پیشگاه فاطمه زهرا و دختر سیاهپوش و عزادارش حضرت زینب روسفید
خواهى بود. نمى‌خواهم رسالتت را برایت بازگو کنم چرا که خود تاکنون خوب به وظایف خویش عمل کردى انتظار دارم که همپاى مادران و همسران شهداى دیگر همواره در صحنه انقلاب با پیروى از رهنمودهاى حیات‌بخش امام عزیزمبارزه خویش را علیه شیطان بزرگ و ایادى داخلى و خارجیش با کوبنده ترین سلاح خویش یعنى حجاب ادامه دهى. انقلاب نیاز به گذشت و اخلاص دارد.
همسرم چون زینب محکم باش و استوار و در مقابل منافقین و آن کسانیکه با انقلاب و امام مخالفند سخت مبارزه بنما و پیام رسان خون شهداى مظلوم باش. امروز تو به صف خانواده شهداً که چشم امتند پیوستى قدر این منزلت را بدان. نکند خداى نخواسته خون مرا در مقابل پول و دیگر مادیات بفروشى. نکند خداى نخواسته اعمالى انجام دهى که مورد رضایت من و دیگران نباشد هیچ وقت شما و دیگر بستگانم از سپاه و دیگر ارگانهاى انقلابى چیزى را درخواست نکنید. هیچ کس بخواهد بخاطر کار شخصى خودش را به من نسبت بدهد من هیچ وقت راضى نخواهم بود و روز قیامت دامنش را خواهم گرفت . هر کارى برایم انجام مى دهید خدا را در نظر داشته باشید . اما اى همسرم شما در قبال فرزندانم که دیگر پدرى نخواهند داشت، تا در آغوششان بگیرد و لبخندهاى شیرین برلبان زیبایشان بنشاند مسئولیتى سنگین دارى هیچ وقت به این فکر نباش که فرزندانم بى‌پدر شده‌اند وقتى بزرگ شده‌اند و فهمیدند که پدرشان درچه راهى شهید شده افتخار خواهند کرد و مصمم خواهند شد که راهم را ادامه دهند. اکنون بعد از من زحمت تو دو چندان شده است براى فرزندانم هم مادر هستى و هم پدر دوست دارم آنها را فقط و فقط با کلام الهى یعنى قرآن انس بدهى و آشنایشان سازى در تربیت‌شان سخت بکوش و شبهاى جمعه آنها را بر سر مزارم و سر مزار دیگر شهدا بیاور. فرزندانم را عاشق حسین ببار بیاور و آنها را پیرو واقعى امام عزیز تربیت نما اگر زمانى شده که میبایستى مثل حسین على‌اصغر را بر سر دست بگیرى همه فرزندانم را فداى اسلام نما پسرانم را پیش پاسدارها این نور چشمان امام این پیروان واقعى امام و این جان بر کفان مخلص
ببر و بگو که اگر لازم شده فرزند شهید را قربانى امام نمائید.
اما چند کلمه‌اى با جگر گوشه‌هایم با عصاره‌هاى شیره جانم با زینب دخترخوب و نازم که عاشق امام امت است و با صفیه که همراه خواهرش میباشد. دختران عزیزم دوست دارم هر چه مادرتان میگوید کوشش کنید و به کار ببندید.
نمازتان را فرا گیرید و حتماِ نمازتان را در سنین کم شروع کنید کم‌کم که بزرگ میشوید با قرآن بیشتر انس بگیرید و همواره در صحنه باشید که نیاز انقلاب است چرا که همه ما نیازمند انقلاب اسلامى هستیم زیرا که تمام شرف و عزت ما از اسلام است دوست دارم طورى زندگى کنید که دختران حسین زندگى کرده‌اند.
حجاب را به تمامى معنى حفظ کنید. سعى کنید حتى نامحرمان صداى بلند شما را نشنوند. بدانید که پدرتان به شما خیلى علاقه‌مند بود اما عشق و علاقه به اسلام و قرآن و امام بیشتر بوده است ونیاز بود که شما را ترک کنم هیچ وقت ناراحتى به خود راه ندهید بدانید که خون پدر شما و خون دیگر شهداً به خاطر اسلام ریخته شده است و این باعث افتخار شما باید باشد.اما تو علیرضا جانم که گرماى وجود کوچک و نازنینت در آغوش باباصفائى دیگر داشت اگر بعد از این آغوش بابا به رویت باز نیست به دامن پر مهر و محبت مادرت پناه ببر که جاى پدر را پر خواهد کرد از دامن او درس شهادت و ایثار را
یاد بگیر چرا که او با پیام خویش در قبال خون شهداً رسالت به ثمر رساندنت را به عنوان سرباز امام زمان به عهده دارد انشاًالله که تو در آخرت با مقام شهادت زیارت کنم. پسرم آگاه باش و مقاوم و صبور و عاشق امام عزیز. دوست دارم بزرگ شدى به نماز بپردازى تا خدا را با قلب و روح درک کنى و مقام عارفان و دوست داران واقعى ایزد منان بر سر با ایمان و شناخت کامل از فرهنگ حیات‌بخش اسلام و رهنمودهاى امام خود را مسلح و آماده کن که راه سخت و دشوار در پیش دارى در هر شرایطى مطیع بى‌چون و چراى ولایت فقیه باش و خط فکرى خودت را از حوزه بگیر بدان راه بهشت راهى است که باید از پیچ و خمهاى کمرشکن و طاقت فرسا آزمایشهاى الهى به آن رسیده. به دو چیز سفارشت مى‌کنم 1ـ ایمان 2ـ صبر دوست داشتم میبودم و ترا در لباس سپاه میدیدیم امیدوارم که در روز قیامت با لباس سپاه ترا ببینم. سلام بر امام زمان.
سلام بر قدس سلام بر یوم الجمعه سلام بر رمضان المبارک، سلام بر دوقلوهاى خدا داده‌ام محمد باقر و روح‌الله سلام بر متولدین و پا به عرصه وجود گذاشتگان و در روز جمعه روز تولد امام زمان و روز قدس و آخرین جمعه ماه مبارک رمضان.
سپاس خداى حمید و مجید را که ما را در صف عاشقان و منتظران امام مهدى قرار داد. براى این دو فرشته معصوم نمى‌دانم چه بگویم. به این کوچولوهاى کوچکى که در یک روز مبارک و عزیز به دنیا آمده‌اند، گوئى که مشیت الهى بر این قرار گرفته که آنها سربازان امام زمان خواهند بود، و در روز قدس در بیت المقدس در رکاب آن بزرگوار به جهاد علیه صهیونیستها خواهند پرداخت. از خداى تبارک و تعالى خواهانم که به حرمت سید الشهداً این دو قلوهاى جگرپاره‌ام را از سربازان امام زمان قرار دهد و چشمانشان را به جمال آن امام منور گرداند. خدایا زندگى و مرگ فرزندانم را در راه اسلام مقرر بگردان و آنان را ازیاران صدیق امام حسین(ع) قرار بده.
اما پیام من به عمو (محمدرضا) و برادرانم: عمو جان شما که وصى من میباشى باید توجه داشته باشى که مسئولیتت بسیار سنگین شده است. هر کارى که برایم انجام میدهى خدا را در نظر داشته باش وپدرى مهربان براى فرزندانم باش. سعى کن با برادران سپاه بیشتر در تماس باشى و کسانى را بر مزار ومجالسم بیاور که مورد تاًیید سپاه باشند در کارهایى که برایم انجام میدهى با سپاه مشورت نما نکندخداى نخواسته کارى انجام دهى که مورد رنجش برادران سپاه گردد. عموجان در تربیت فرزندانم سخت
بکوش و آنها را مسلمان رساله‌اى ببار بیاور طورى که وقتى بزرگ شده‌اند سربازان واقعى امام زمان باشندو شما اى برادران گرامیم دوست دارم اسلحه به زمین افتاده‌ام را برگیرید و راهم را ادامه دهید طورى که زندگى‌تان و مبارزه‌تان براى خدا باشد نکند خداى نخواسته کارى بکنید که مورد سرزنش قرار گیرید.
انشاًالله که پیروان واقعى امام خواهید بود و دست از مبارزه بر نخواهید داشت اکنون مردم نظاره‌گر شما هستند و میبینند که شما چه میکنید چونکه شما برادران شهید میباشید اگر کارتان خلاف دستورات امام باشد بدانید که اعمالتان ضربه به انقلاب میزند. یا ایها الذین امنوا لم یقولون مالا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ـ ان الله یحب الذین یقاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص ـ یا ایها الذین آمنواهل ادلکم على تجاره تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبیل الله باموالکم و
انفسکم ذالکم خیرلکم ان کنتم تعلمون ـ یغضرلکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجرى من تعتهاالانهار و مساکن مایبه فى جنات عدون ذالک الفوزالعظیم.
(1) الا اى کسانیکه به زبان ایمان آورده‌اید چرا چیزیکه به زبان میگوئید که در مقام عمل خلاف آن میکنید (2) بترسید از این عمل که سخنى بگوئید و خلاف آن کنید که بسیار سخت خدا را به خشم وغضب میآورد (3) خدا آن موُمنانرا که در صف جهادگران مانند سد آهنین همدست و پایدارند بسیاردوست میدارد (4) اى اهل ایمان آیا شما را به تجارتى سودمند که شما را از عذاب دردناک (آخرت) نجات بخشد دلالت کنم (5) آن تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان درراه خدا جهاد کنید این کار (از هر تجارت) اگر دانا باشید براى شما بهتر است (6) تا خدا گناهان شماببخشد و در بهشتى که زیر درختانش نهرها (آب‌گورا) جارى است داخل گرداند و در بهشتهاى عدن جاودانى منزلهاى نیکو عطا فرماید این همان رستگارى بزرگ بندگان است.
اما سفارش من به شما همسنگرها و همرزمانم شما که دست از زندگى دنیوى کشیده‌اید و تمام هستى خودتان را فداى اسلام نمائید. شمائیکه مناجات شبانه شما و ناله‌هاى نیمه شب شما در دل سنگرها به جبهه‌ها صفاى دیگرى بخشد اکنون سرنوشت اسلام دست شماست شکست شما شکست اسلام است.دست از مبارزه برندارید تا انشاًالله روزى با دستان پرتوان شما به رهبرى پیامبر گونه امام عزیزمان پرچم پر افتخار لا الله الا الله و محمد رسول الله و على ولى الله بر فراز کاخهاى جهانى به خصوص کربلا و قدس عزیز برافراشته بداریم. برادر من بدانید که پیروزى نزدیک است شکست از آن دشمنان ماست.
این وعده خداست و وعده خدا هیچ وقت خلاف نیست این فقط آزمایش الهى است فقط خداوند میخواهد ما را آزمایش نماید تا ایمان آوردگان واقعى با ایمان آوردگان زبانى مشخص شود ـ اى برادران من اى شب زنده‌داران همانطورى که دارید مبارزه میکنید و حرمت شما نشانگر این است که دارید هردو مبارزه انجام میدهید براى خودتان ادامه دهید هم مبارزه با کفر بیرونى داشته باشید و هم مبارزه با کفر درونى چرا که این روش اولیاً و انبیاً میباشد مبارزه با نفس است که شما را به رستگارى رساند. سنگرهاى خودتان را با تلاوت قرآن منور و عطر آگین نمائید. بیائید به فرمان حضرت على (ع) که مرا به نظم و تقوا امر میکند جامه عمل بپوشانیم. نظام را رعایت کنید که در شاًن حزب‌الله میباشد چون اگر در کارهایمان نظم نباشد نمیتوانیم پیروزى را به نحو احسن بدست آوریم ـ اطاعت از فرماندهى را سرمشق خود قرار دهید و مطیع فرماندهانتان باشید چرا که امرى است واجب. حفظ اسرار داشته باشید و مسائل جبهه مرا به پشت جبهه حتى به بهترین یاران خودتان نگوئید چونکه امکان دارد مسائلی که به دیگران میگوئید دشمن اطلاعات لازم را کسب کند. بیائید براى خدا حرفهاى ناگفتنى‌هاى جبهه را در دلتان حفظ کنید و آن چیزهائیکه باعث میشود تا مردم به معنویات و امدادهاى غیبى جبهه آگاهى پیدا کنند به پشت جبهه برسانید. صبر را پیشه خود قرار دهید و در مشکلات از نماز یارى جوئید و بدانید که خداوند با صابران است امام را تنها نگذارید اى رزمندگان و اى برادران حزب الله پیرو روحانیت خط امام باشید و هیچ وقت از روحانیت جدا نشوید که این باعث سرنگونى ما خواهد بود. چرا که مشعل‌دار اسلام و روحانیت میباشند.
همانطورى که شعار میدادید. در هر زمان و شرایطى مطیع بى‌چون و چراى ولایت باشید. اى جوانان غیور و برومند از گروه گرائى و حزب‌گرائى پرهیز کنید. همه‌تان در یک صف باشید و همه‌تان حزب‌الله هستید.اکنون جهان اسلام به شما چشم دوخته‌اید مستضعفین و محرومان جهان چشم براهند تا شما بروید و آنها را از دست مستکبران و کافران نجات بدهید. قل ان کان اباوکم وابناوکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فى سبیله فتربصو حتى یاتى الله بامره و الله لا یهدى القوم الفاسقین (اى رسول ما) بگو امت را که
اى مردم اگر شما پدران و پسران و برادران و زنان و خویشاوندان خود را و اموالیکه جمع آورده‌اید و مالتجاره که از کسادى آن بیم‌ناکید و منازل (عالى) که به آن دل خوش داشته‌اید بیش از خدا و رسول و جهاد در راه دوست میدارید منتظر باشید تا امر نافذ (قضاى حتمى) خدا جارى گردد و خدا فساق و بدکاران را هدایت نخواهد کرد (سوره توبه آیه 24).
اما شما اى دنیا پرستان و اى گرگ صفتان اى کسانیکه به خوشگذرانى این دو روزه دنیا دل بسته‌اید اى کسانیکه مثل لاک‌پشت سر در لاک خود فرو برده‌اید و دنیا را نمى‌بینید. اى ترسوها اى دنیا طلبان بدانید که این دنیا را باقى نخواهد بود و روزى همه شما از این دنیا خواهید رفت قدرى بیشتر فکر کنید دل به این خوشى دو روزه دنیا نبندید. بیائید از بستر گرم و نرم خانه خودتان بیرون روید و قدرى به فکر آن دنیاى ابدى‌تان باشید.
اکنون اسلام نیاز به یارى دارد بروید همراه دیگر رزمندگان به یارى اسلام بشتابید و گول این دنیاى پر زرق و برق را نخورید و خدا را معبود خود قرار دهید نه سرمایه و زن و فرزند را. قدرى به اطراف خود بنگرید که متوجه خواهید شد گرسنه‌گان زیادى اطراف شما هستند اگر سرمایه دارى و کاخ نشینى خوب بود پس امامانمان به دنبالش میرفتند. سرمایه خوب است اما بشرطى که در راه خدا خرج شود نه اینکه انباشته کنیم. اما شما اى بى‌تفاوتها هر روز بر تعداد شهداى ما افزایش مییابد هر روز فرزندى یتیم و مادر بى‌پسر میشود. اما هنوز یک جو غیرت در شما پیدا نشده است و به قول حضرت على (ع)اى نامردان در لباس مردان تا کى بى‌تفاوتى و بى‌خیالى.
اى حیوانهاى انسان نما اینقدر بى تفاوتى دینى است بیائید یا در صف حسین قرار بگیرید یا در صف یزید. وگرنه این است یک حق در جهان بیشتر نیست و نه این است که به فرمان آن و پیامبر و امامان ما باید از حق پشتیبانى کنیم پس چرا سکوت اختیار دید. یا ما حق هستیم یا آمریکا. پس بیائید توبه کنید که خداوند توبه‌پذیر و مهربان است بیائید همراه دیگر جوانان در صف انقلاب قرار بگیرید امام را پیشوا و مرجع خود قرار بدهید.
در پایان باز هم خانواده خودم را به صبر و شکیبائى دعوت مینمایم دوست دارم تمام خانواده ودوستانم در عزایم لباس سفید پوشیده و خوشحال باشند و با خوشحالى خودتان قلب دشمنان اسلام رابه لرزه در آورید. من راضى نخواهم بود کسى از خونم بهره‌بردارى شخصى نماید و خونم به نفع اسلام ستفاده نمائید مرا در کردکلا قبرستان جدید دفن نماید (اگر قبرستان تهیه نشد در کنار شهید اتقائى دفن نمائید) و شبهاى جمعه بر مزارم بیائید و برایم فاتحه بخوانید.
فاالذین هاجروا و اخرجوامن دیارهم و اوذوا فى سبیلى و قاتلوا و قتلوا لا کفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجرى من تحت الانهار ثواب من عند الله والله عنده حسن الثواب. آل عمران (194).پس آنانکه از وطن خود هجرت نموده‌اند و در دیار خویش بیرون شده در راه خدا رنج کشیده‌اند و جهادکرده و کشته شدند همانا بدیهاى آنانرا در پرده لطف خود بپوشانیم و آنها را به بهشتهائى در آوریم که زیردرختانش نهرها جارى است این پاداشى است از طرف خدا و نزد خداست پاداش نیکو یعنى (بهشت لقاى الهى).خدایا خداوندا ترا قسم میدهم به خونهاى این شهداً به خون خفته امام ما را تا قیام حضرت مهدى(عج) نگه دار و هر چه زودتر فرج آقا امام زمان را برسان.
خدایا خداوندا ترا به مظلومیت حسین(ع) قسم میدهم هر چه زودتر رزمندگان اسلام را به پیروزى نهائى برسان. آمین یا رب العالمین.
1ـ محل دفن: کردکلا (قبرستان جدید یا پهلوى شهید اتقائى)
2ـ وصـى من: محمدرضا عالى و ناظر برادرم صمد عالى 
3ـ کتابها و لباسهاى فرم و نظامى مرا به سپاه تحویل دهید 
ذبیح الله عالى 14/8/62

خاطرات
عبدالرضا عالیشاه: 
شهید در گرادن امام محمد باقر بود ند و ما در گردان امام حسین (ع) بود یم.
صبح بود ،سپیده تازه سر زده بود که در منطقه عملیات محور دهلران و مهران آماده و گوش به فرمان بودیم تا عملیات والفجر 6 را آغاز نمائیم. در همان ابتدا بر سپاه چهارم عراق یورش برده آنان را در سردرگمی عجیبی فرو برده بودیم ولی حجم سنگین آتش دشمن که شروع شد مجبور شدیم در ارتفاعات مواضع بدست آمده پدافند نمائیم . شهید عالی مورد اصابت آر پی جی 11 قرار گرفت و صدایش در بی سیم به گوش می رسید که زمزمه می کرد :حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست و امروز بعد از سالها هر لحظه انگار صدایش پژواک می کند و برای همیشه ماندنی شده است . او چگونه در آخرین لحظات عمرش چه زیبا آن شعاری که مردم در میدان ژاله سابق در زیر باران گلوله شاه مخلوع آن دست آموز آمریکا می دادند؛ شهید عالی در بالای ارتفاعات دهلران در منطقه عملیاتی والفجر 6 در مقابل مزدور دیگر استکبار جهانی سر داده بود که حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست. این یعنی همان فریاد رسای سالار شهیدن کربلاست که:
هیهات من الذله. یعنی همان شعار کل یوم عاشورا یعنی همان کل ارض کربلا یعنی همانکه می گویم نهضت ما حسینی است یعنی همانکه تا خون در رگ ماست خامنه ای رهبر ماست.

محمد علی بیاتی: 
مدتی بود ظرف های شام بچه ها که می بایست هر صبح توسط شهردار چادر شسته شود تمیز و شسته شده در داخل چادر قرار می گرفت. بعضی از دوستان هم از واکس خوردن پوتین هایشان می گفتند. یکی از شب ها به صورت اتفاقی با شهید عالی روبرو شدم که برای بردن ظروف چادری به محوطه گروهان ما آمده بود. وقتی مرا دید لبخندی زد و گفت:«هیس» باورم نمی شد. فرمانده گردان مسلم بن عقیل پوتین ها و ظروف غذای نیروهایش را می شست.
قبل از عملیات والفجر 6 ، تعاون گردان اعلام کرد رزمندگان لباس ها و تجهیزات شخصی خود را به تعاون تحویل دهند ـ کار تعاون در گردان بیشتر خلاصه می شد در نگهداری تجهیزات شخصی رزمندگان، ارسال نامه های آنها، صدور پلاک و ... ـ وقتی برو بچه های تعاون گردان وارد چادر فرماندهی شدند، شهید عالی تمام لوازم شخصی خود را به آنان تحیول داد. وقتی بر و بچه های تعاون خواستند از گردان بیرون بروند، دست در جیب برد و شانه ای که همیشه با آن محاسنش را شانه می کرد به بیرون آورد. چند مرتبه آن را به ریشش کشید و بعد گفت:«دیگر نیازی با این شانه نیست. از فردا حوریان بهشتی ریش هایم را شانه خواهند کرد.» البته قرآن جیبی اش را تحویل نداد. 

محمد علی بیاتی:
شهید بزرگوار ذبیح الله عالی دارای خصوصیات اخلاقی منحصر بفردی بوده که بنده کمتر با آن مواجه شدم. ایشان کمتر می خوابید و بیشتر وقت خود را به سرکشی از نیروها می پرداخت. البته این سرکشی ها بیشتر به هنگام شب و نیمه های شب برمی گردد. در جنگیدن هم من ندیدیم که ایشان برای خمپاره خیز برود و معتقد بود که هر چه سهمیه باشد خدا می دهد.
به عنوان مثال یا نمونه برایتان بگویم: بنده آن زمان بعنوان مسئول دسته در یکی از گروهان های گردان مشغول انجام وظیفه بودم. چون نیروهای لشکر خود را برای عملیات والفجر6 آماده می کردند و اجتماع نیروهای اعزامی از مازندران به حدی بود که تا چشم کار می کرد پر از نیرو بود. بگذریم و برگردیم به گردان خودمان که فرماندهی گردان به عهده شهید عالی و تقی خادمیان و ایوب عبادی هم بعنوان مسئول در گردان بودند. یکی از روزها نیروی بسیجی به من مراجعه کرد و گفت آقای بیاتی دیشب یک نفر به چادر ما آمد و ظرف شام ما را شست و سرجای خودش گذاشت چون آب آشامیدنی را که تانکرهای آب می آوردند ظرف نیم یا یک ساعت تمام می شد و خادمان چادرها یا همان شهردارها ظرف های شام را برای صبح می گذاشتند. چند وقتی از این ماجرا گذشت نیروی دیگری آمد و گفت آقای بیاتی دیشب یک نفر پوتین های ما را واکس زد و به کنار گذاشت. بالاخره پس از جستجوی زیاد متوجه حضور ناگهانی شهید عالی در دور و بر چادر خودمان شدیم و ایشان هم با اخلاص و تواضع زیاد کلمه (هیس) را بکار برد تا دیگر نیروها که خواب بودند متوجه حضور ایشان نشوند.
گویا شهید بزرگوار از اینکه تا چند روز دیگر در این دنیای فانی زنده نیست کاملاً آگاه بوده و به دنبال ره توشه ای برای آخرت خود.
با شروع کلاس های توجیهی و اطلاعات تازه از وضعیت استقرار دشمن در منطقه خبر از عملیاتی دیگر بگوش می رسید و شهید عالی هر لحظه با عشق به شهادت و دیدار با معبود بی تابی می کرد. سر انجام گردان ما را برای حمله به دشمن به نزدیکترین نقطه مطمئن بردند. یک شب و روز در بیابان های اطراف دهلران سپری کردیم فردای آن روز من و شهید عالی در حالی چسبیده بهم بودیم و به پتوی انباشته شده تکیه داده بودیم به شهید عالی گفتم کمپوت می خورید ایشان گفت کم میل نیستم ما هم کمپوت را از کوله پشتی خودم در آوردم و آن را دو نفری خوردیم قوطی کمپوت را در فاصله چند متری پرت کردیم مشغول صحبت بودیم و شهید عالی سنگ کوچکی برداشت و گفت این سنگ را بطرف آن قوطی پرت میکنم اگر سنگ به داخل رفت ما بر دشمن پیروز خواهیم شد و قله را فتح خواهیم نمود سنگ را به طرف قوطی پرت کرد و سنگ درست به لبه قوطی برخورد کرد و بداخل قوطی رفت با دست به زانوی من زد و خندید و گفت: شک نداشته باش که ما قله را از دشمن خواهیم گرفت. غروب آن روز بچه های اطلاعات و عملیات آمدند تا گردان ما را به خط دشمن راهنمائی کنند. بچه های تعاون گردان برای تحویل گرفتن وسایل نیروها در بین بچه ها آمدن و وصیتنامه ـ عکس ـ لباس و چیزهای دیگر را تحویل می گرفتند وقتی به کنار من و شهید عالی آمدند شهید مقداری از وسایل خود را تحویل داد، فقط یک قرآن جیبی به همراه خود نگه داشت. بعد گفت: صبر کن شاید چیزی جا مانده باشد. ناگهان از جیب خود شانه ای بیرون آورد شانه ای که همیشه با آن محاسن خود را شانه می کشید. نگاهی به شانه انداخت و نگاهی به نیروی تعاون بعد با لحن بسیار زیبا گفتند: بگیر فردا حوریان بهشتی محاسن وسرم را شانه می کنند ،این شانه به درد این دنیا می خورد و به طرف خط دشمن حرکت کردیم. ساعت 3 بعد از ظهر را نشان می داد حرکت آغاز شد. بنده آخرین نفر گردان بودم تا نیروهای عقب مانده را به نیروهای گردان برسانم. بعداز 12 ساعت پیاده روی و دویدن به میدان مین دشمن رسیدیم. بچه های تخریب جهت باز کردن معبر مشغول جمع کردن مین شدند. نیروهای گردان به صوت درازکش پشت میدان منتظر باز شدن معبر بودند تا با تمام توان و وجود خود به خط دشمن بزنند و دشمن متجاوز را به عقب برانند. درست به انتهای معبر که رسیدند ناگهان دست یکی از بچه های تخریب به تله منوری خورد و روشن شد. درگیری و تیراندازی دو طرف به اوج خود رسید .در این بین شهید عالی نیروها را به طرف جلو هدایت می کرد و با همان زبان مازندرانی در میان آتش و خون فریاد می زند.
بلند شو حرکت کن، دشمن در حال فرار است. در همین حال من خودم را تا وسط میدان مین به ایشان رساندم. دیدم شهید با چه شور و حالی نیروها را از میدان مین عبور می دهد و می گوید شما پیروزید شما بچه های مازندران باید این قله را از دشمن بگیرید. بالاخره یک ساعت درگیری طول کشید تا توانستم سنگرهای اول دشمن را فتح کنیم و خودمان را به بالای قله برسانیم و پیروزی خودمان را تثبیت کنیم. صبح فردا شهید عالی آنقدر خوشحال بود که در پوست خود نمی گنجید.
رفته رفته به ظهر و اذان نزدیک می شدیم چند دقیقه دیگر شهید ذبیح ا... عالی از جمع مشتاقان شهادت رخت سفر می بندد و به سوی دیار ابدی خویش سفر می کند. من باتفاق شاهد صحنه سید محمد مشکواتی نزد شهید رسیدیم وبا او سلام و علیکی کردیم و در کنار ایشان به فاصله 2 متری داخل کانال نشستیم . این سفارش ایشان هم بود که فاصله را رعایت کنید تا خدای ناخواسته برای همه حادثه ای رخ ندهد. انگار خداوند هم می خواست که ما یک لحظه چشم از ایشان برنگردانیم و سیمای نورانی ایشان را تماشا کنیم و این آخرین لحظات عمر، ‌شهید آنقدر صدای دلنشین و گوش نوازی داشت که هر انسان را مجذوب خود می کرد.
شهید توسط بی سیم در حال صحبت کردن با فرماندهی قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش می کردند که مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت. جالب اینجاست که به زبان مادری خود صحبت می کرد و جالبتر اینکه آخرین کلمه شهید که پشت بی سیم می گفت این بود: حسین حسین شعار ماست... هیچگاه یادم نمی رود همین که گفت: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان ترکش خمپاره حنجره مبارکش را پاره کرد و سرشان را از بدن جدا نمود و شهید این زمان بر روی بال های فرشتگان سوار شد و به آسمان ها پر کشیده چند دقیقه ای از شهادت ایشان نگذشته و ما همه اندوهگین و ناراحت که یک باره صدای شهید بزرگوار حاج حسین بصیر را شنیدم که می گفت گوشی را بدهید به عالی . بی سیم چی گفت ذبیح الله به نزد پیامبر (ص)‌ سفر کرد. 

سردار علیجان میر شکار: 
در خرداد ماه سال 1361 قرار گاه کربلا یک دوره آموزشی پانزده روزه برای فرماندهان گردان در دزفول برگزار کرد. در این دوره تعدادی از برادران لشکرهای ارتش و سپاه حضور داشتند. از لشکر 25 کربلا (شهید) حاج حسین بصیر، ذبیح اللّه عالی و بنده و دو نفر از برادران بسیجی به نام بادلی و فرمانبر حضور داشتیم. دورة آموزش پانزده روز در ماه مبارک رمضان بود. قصد ده روزه کرده و روزه می گرفتیم. در کنار تمرینات فشرده و شرکت در کلاسها عالی با جدیت تمام قرآن می خواند به طوری که هر دو روز یک بار قرآن را ختم می کرد. در همة لحظات بین کلاسها و فرصتهایی که به دست می داد فوراً قرآن جیبی را بیرون می آورد و مشغول قرائت می شد.
  
آثار باقی مانده از شهید
بسمه تعالی
«الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه»
قرآت می فرماید که من روح خود را در انسان دمیدم، تزکیه یعنی پاک کردن درون انسان آدم حسن درخت است و ریشه اش اصول اعتقادی اوست. و ساقه آن بمنزله فرع اسلامی است. درخت اخلاق است.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, :: 20:53 :: توسط : محمد رضا بوربور شیرازی

درباره وبلاگ
این وبلاگ درمورددفاع مقدس می باشد
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دفاع مقدس و آدرس defaemoghadas1359.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 237
بازدید دیروز : 78
بازدید هفته : 237
بازدید ماه : 725
بازدید کل : 108169
تعداد مطالب : 122
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1